آزادوار شهری به قدمت تاریخ

در دل کویر ، دشتی وسیع مانند نگینی می درخشد این دشت زیبا و پربرکت دشت جوین ، و گوشه ای از این خاک زر خیز خانه آبا و اجداد من است، آزادوار

اینجا روستای من است . روستای توست . روستای پدران و مادرانمان .جایی که وقتی قدم در خاکش می گذاری ، نگاه آشنای مردمی را می بینی که پر از سوال است که این آشنایی دیرین است یا غریبه ایست . که چرا اینقدر دیر به دیدنمان آمدی ، چقدر دلتنگتان بودیم ، نکند فراموشتان شده ایم .

اینجا سکوتش معرکه است. وقتی می خوابی گویی هزار سال خوابیده ای اینجا هوایش جان می دهد برای نفس کشیدن همین و بس . اینجا خاکش بوی مهر می دهد بوی گرما ، بوی خاک . این روستای کویری در دل گرما باز هم گرمایش دل نشین است و اینجا نانش بوی زندگی می دهد . دلم می خواهد هنوز بچه بودم و کنار پدرم شبها در حیاط خانه بی بی می خوابیدم و ستاره های نورانی و شبهای سیاهش را می دیدم . آخه می دونی اینجا شبها و آسمانش خیلی زیباست سیاه سیاه و پر از ستاره . شبی آرام و در سکوت . صدای پارس سگ ها و گاه گاهی قورباغه ای که می پرد و می خواند .بدون صدای ماشین و هم همه ی مردم . اینجا شب ها همه می خوابند ، همه آرامند و روز ها کمتر صدای ماشین می شنوی ، اما تا دلت بخواهد صدای موتور است و جوانانی که می روند و می آیند . حیفت نمی آید از اینجا بروی به شهری که پر است از دود و صدا و بیرنگی . بیرنگی اش نمی ارزد به زیبایی هزار چراغ و مغازه و هم همه . چرا دلت را به کار نمی دهی ، اینجا به کار تو نیاز دارد .

 

این مطلب به عنوان پست ثابت وبلاگ می باشد برای دیدن مطالب جدید مطالب زیر را بخوانید



نویسنده: داود ׀ تاریخ: شنبه 10 ارديبهشت 1398برچسب:کویر, آزادوار,دشت, جوین, دشت جوین ,روستا,ستاره های نورانی ,آسمان ,آسمان زیبا,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تمامی حقوق برای سایت روستای آزادوار محفوظ است. انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است